اما این عملیات اغلب بازگویی نشده و از بحث در محافل عمومی بازمانده است. با نادیدهگرفتن این اقدامات سری، بحث درباره خردمندی دیپلماسی، تحریمها و عملیات نظامی پیشگیرانه، تصویری ناقص و ناتمام به ما میدهد. با درک و فهم چالشها و نیروی بالقوه روابط آمریکا و ایران- بهگمان آمریکاییان- برنامههای سری باید در این معادله گنجانده شود.
گرچه ممکن است ادعا شود که خرابکاری در کندسازی روند پیشرفت هستهای ایران در کوتاهمدت موفقیتآمیز است، اما- درواقع- بهعنوان مانع و سدی در بلندمدت باید بدان نگریسته شود.
اقدامات سری آمریکا در ایران از نظر تاریخی، نقشی مخرب در روابط آمریکا و ایران بازی کرده است. در سال1953، هنگامی که آمریکا برای سقوط دولت دکتر مصدق- نخستوزیر وقت- نقشه میکشید و برنامهریزی میکرد، راجرگویران- یک مأمور سازمان سیا- هشدار داد که این اقدام منافع بلندمدت آمریکا را بهخطر خواهد انداخت و ما به این واقعیت میرسیم که ایرانیها آمریکا را بهعنوان یک حامی «استعمار انگلیس و فرانسه» قلمداد میکنند.
سازمان سیا گویران را بهخاطر این مخالفت اخراج کرد و برنامه خود را پی گرفت؛ اما پیشبینی گویران درست از آب درآمد. انقلاب اسلامی سال 1979، رهبری را به قدرت رساند که آمریکا را «شیطان بزرگ» خواند و دولتی قانونی را برپا ساخت که براساس «رد تمام شکلهای سلطه» و «عدم تعهد نسبت به سلطهگری ابرقدرتها» بناشد (به نقل از اصل 152 قانون اساسی ایران). طی بحران گروگانگیری، ایران توافق کرد که 52 آمریکایی را تنها پس از تعهد آمریکا به عدم دخالت در امور ایران، آزاد کند.
براساس معاهده الجزیره در سال1981 «اکنون اینگونه است و از این پس هم سیاست آمریکا اینگونه خواهد بود که مستقیما یا غیرمستقیم از نظر سیاسی یا نظامی در امور داخلی ایران دخالت نکند». اما آمریکا به این تعهد خود پایبند نماند. در سال 1995 رسانههای خبری آمریکا از یک اقدام سری 18میلیوندلاری این کشور پرده برداشتند که سازمان سیا میخواست ایران را بیثبات کند؛ این خود تایید سوءظن ایرانیان نسبت به شیطان بزرگ بود.
وزیر خارجه وقت ایران، به شورای امنیت سازمان ملل نوشت: این سیاست آمریکا چیزی «جز حمایت آشکار از تروریسم دولتی» نیست و یک عضو مجلس ایران، آمریکا را «دولتی خائنانه» خواند که منطقش هیچ فرقی با منطق چنگیزخان یا هیتلر ندارد».
اقدامات سری نیز عاملی در شکست مذاکرات 2005 میان ایران و گروهی از نمایندگان 3کشور آلمان، فرانسه و انگلیس و اتحادیه اروپا بود. تنها یک سال پیش از آن(2004)، بهنظر میرسید روابط با ایران امیدبخش شود. ایران با گروه بالا پیمان پاریس را امضا کرد. در این پیمان ایران تعهد کرد که «بهدنبال بهدست آوردن سلاحهای اتمی نباشد» و پروتکل الحاقی آژانس بینالمللی انرژی اتمی را نیز امضا کرد؛ در ضمن بهگونهای داوطلبانه تعهد کرد که تمام فعالیتهای غنیسازی اورانیوم را متوقف سازد. امضاکنندگان این پیمان تعهد کردند که نهتنها در مورد همکاریهای هستهای و اقتصادی مذاکرهکننده، بلکه در مورد «موضوعات امنیتی هم تعهدات محکمی را در دستور کار داشته باشند». تعهدات امنیتی مورد نظر ایران- براساس گزارش مجلس نمایندگان انگلیس- شامل یک تعهد حمایتشده از سوی شورای امنیت سازمان ملل برای جلوگیری از «هرگونه حمله مستقیم یا غیرمستقیم یا تخریب یا تهدید برضد تأسیسات هستهای ایران» بود.
در سال2005، کنگره آمریکا مجوزی 3میلیون دلاری برای «پیشبرد دمکراسی و حقوق بشر» در ایران صادر کرد؛ حرکتی که سفیر ایران در سازمان ملل آنرا «نقض آشکار معاهده الجزیره» خواند.
سرانجام، 3کشور اروپایی و اتحادیه اروپا پیشنهاد امنیتی ایران را نپذیرفتند و تنها به بازتایید ضمانتهای امنیتی موجود پرداختند. بدینترتیب، ایران نتیجه گرفت که این کشورها «عزم و نیت یا توانایی» لازم را برای «تعهد در زمینه امنیتی ندارند» چه رسد به اینکه پیشرفتی در همکاریهای هستهای و اقتصادی داشته باشند. از اینرو، ایران دوباره به غنیسازی اورانیوم ادامه داد.
از زمانی که شورای امنیت سازمان ملل اعمال تحریمها را بر ضد ایران آغاز کرد، گزارشهای خبری نشان میدهد که اقدامات سری هم افزایش یافته است.
در سال2007، برنامه خبر شبکه سیبیاس آمریکا درباره «اقدامات سری آمریکا و سایر ادارات اطلاعاتی متحدانش برای خرابکاری در برنامه هستهای ایران» گزارش داد.
در آغاز سال 2009، روزنامه نیویورکتایمز گزارش داد که بوش «تبادل اطلاعاتی خود را با اسرائیل» افزایش داده است. البته عملیات خرابکاری در پیشرفتهای دیپلماتیک خلل ایجاد میکند. دولت اوباما ایران را با «انتخابی خشک و سرد» روبهرو ساخته است: «بهدرخواستهای غربی تن دردهید و به جامعه ملتها» بپیوندید، در غیر اینصورت با «فشار و انزوای بیشتر» رویارو خواهید شد.
در مورد «فشار و انزوای بیشتر» احمدینژاد گفته است که وی باور ندارد که آمریکا یارژیم صهیونیستی واقعا بهحمله نظامی پیشگیرانه بر ضدایران دست بزنند. این باور به احتمال نزدیک به یقین درست است چرا که دولت اوباما با موفقیت تلآویو را متقاعد کرده که تهدید هستهای ایران قریبالوقوع نیست. اما در مورد «جامعه ملتها» ایران جامعهای را مشاهده نمیکند که بخواهد به آن بپیوندد و بهجای آن جهانی را میبیند که «غیرانسانی» است و «در مدیریت آن تبعیض حاکم است»؛ و با «نمای خارجی و ظاهری جدید» همان «اهداف استعمارگران پیشین را با باطنی بردهدارصفت و اربابسالار دنبال میکند».
بنابراین «نظام جهانی مانند موتوری کهنه و فرسوده نیاز به یک تعمیر اساسی و پیاده و سوار کردن تمام قطعات آن دارد». اینگونه بود سخنان احمدینژاد در سخنرانی اخیرش در سازمانملل. به این دلیل، ایران میکوشد اصلاحاتی را در شورای امنیت سازمان ملل متحد و در زمینه خلع سلاح هستهای جهانی با شعار «انرژی هستهای صلحآمیز برای همه، سلاحهای هستهای برای هیچکس» دنبال کند. هنوز، نشانههایی وجود دارد که ایران و غرب میتوانند به توافقی دست یابند.
هم ایران و هم آمریکا گفتهاند که از مذاکرات استقبال میکنند؛ گرچه آمریکا میخواهد ایران غنیسازی اورانیوم را متوقف کند، اما یک زمینه مصالحه بینابین وجود دارد.
همانگونه که کالین پاول- وزیر خارجه اسبق آمریکا- در مصاحبهای تلویزیونی، اخیرا گفت: «... [براساس واژگان رونالد ریگان، رئیسجمهوری اسبق آمریکا] من فکر میکنم اگر شما آنان را باور کنید به شرط آنکه به آنان اعتماد کنید و بررسیهای خود را به عمل آورید و سپس تحریمها را اعمال کنید و آنگاه آژانس بینالمللی انرژی اتمی را مأمور بازرسی کنید... در آن صورت، احتمالا خواهید توانست با ایرانی کنار بیایید و زندگی کنید که قابلیت قدرت هستهای را دارد...».
البته این خطر هست که فعالیتهای سری آمریکا زیربنای این احتمال کنارآمدن را سست کند. آمریکا باید به ایران نشان دهد که یک توافق و مصالحه راست و درست ممکن است. اگر ایران از دخالت سری آمریکا هراس داشته باشد، احتمال اینکه توافقی را- از نوع آنچه پاول شرح داده- امضا کند، نیست. مانند سال 1953- با پیگیری گزینه خرابکاری- آمریکا منافع بلندمدت خود را فدای سودجوییهای کوتاهمدت کرده است.
آسیا تایمز- 27 اکتبر 2010